چت!
⎝⓿⏝⓿⎠ آرمین فان⓿⏝⓿
اینجا همه چی در همه!!!!!!!!
درباره وبلاگ


سلام به وبم خوش اومدید نظر یادتون نره (هر کی توی این وب نظر نده کچل میشه)♥

پيوندها
دختری از قوم مغول
دوست دارم با کدوم ل نوشته میشه...!!!؟؟؟
ویدا
♥♥ اگه عاشقی.......♥♥
The best EMO
...مسافر مهتاب...
عاشقانه ها
★ایستگاه عشق★
کلبه تنهایی من
نوشته های جالب دخترک
♀★••★♥Al0Ne G!rL♥★••★♀
nice- pic
پسری تنها و دل گرفته
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان من یه پسر تنهام و آدرس rmintanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 394
بازدید کل : 50577
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 102
تعداد آنلاین : 1



خدمات وبلاگ نويسان-بهاربيست

Powered by : 2khali.blogfa.com

Untitled Document
دریافت کد خوش آمد گویی



Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

كد ماوس

مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران


برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب


نويسندگان
آرمین

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : آرمین

شدم با چت اسیر و مبتلایش
شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم
تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد
ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش
کمان ِابروان ، قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست
ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من
اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هر شب به او چت می نمودم
به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام
که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم
ز فکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده
که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست
زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت
هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار
گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود
زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت
تو گویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا
بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا
کمان ِابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من
بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر
نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به "جاوید"
به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرید از آن درسی به عبرت
سرانجامی نـدارد قصه ی چت
.......


نظرات شما عزیزان:

نادیا
ساعت14:51---5 بهمن 1390
سلام.لینکت کردم.فقط یه پیشنهاددارم.این ستاره وشبنم وقلب ریزان روازتووبت بردارچون بعضی جاهاش کلیک چپ کارنمیکنه
مرسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: